روزهاست موج تبلیغات رسانه‌ها بر ضد مهاجران افغانستانی به بار نشسته است. در روزها و هفته‌های اخیر بسیار ‌دیدیم و خواندیم و شنیدیم که برخی رسانه‌ها از هجوم مهاجران افغانستانی به ایران می‌گفتند، فیلم و عکس و متن، از پارک‌های مملو از مهاجران، از صف طویل آنها در اینجا و آنجا، مطالبی از جانب مردم عادی یا برخی چهره‌های شناخته شده‌تر، روزنامه‌نگار یا تحلیل‌گر یا …

به نظر می‌رسد این همه خودآگاه یا ناخودآگاه یک هدف را در تیررس‌َشان داشتند، ایجاد مهاجرهراسی و به طور خاص افغان هراسی، گاه از مسیر پیوند افغانسانی و تروریست و گاه با معرفی آنها به عنوان باری بر دوش جامعه، یا «هزینه‌ای» بر دوش ایران و ایرانی. چه تعبیر هوشمندانه‌ای، در این زمانه بحران اقتصادی، در این دوران نفس‌گیری که دغدغه اولیه بسیاری از ما دست و پنجه نرم‌کردن با مشکلات اقتصادی و هزینه‌های سر به فلک کشنده روزمره زندگی است چه محرکی برای تیز کردن آتش کینه مردمان بهتر از اینکه پدیده‌ای را به عنوان «هزینه» به آنها معرفی کنیم، به کسانی که کمرشان زیر بار هزینه‌ها دوتا شده و هرگز تاب هیچ هزینه اضافه‌ای را ندارند. هزینه‌هایی که ازقضا نه از جانب مهاجران که به لطف تصمیمات و سیاست‌های کلان کسانی بر مردم تحمیل می‌شود که اتفاقا در این مورد هم خود را پشت این موج مهاجرهراسی پنهان می‌کنند.

این اتفاقِ تازه‌ای نیست، الگویی‌ است که بارها شاهد آن بوده‌ایم. پیش از هرِ طرح‌ ضربتیِ «جمع‌آوری» و «پاکسازی» هم شاهد بوده‌ایم که چگونه هجمه‌های مشابه رسانه‌ای به کار توجیه آن طرح آمده است. به نظر می‌رسد در این مورد هم این موج رسانه‌ای به بار نشسته، مدتی‌ست که هر روز صدها مهاجرِ افغانستانی در حال رد‌مرز شدن‌اند.

علی، ۱۳ ساله، متولد ایران و دارایِ پدر و مادری افغانستانی‌ هفته گذشته، به تنهایی، رد مرز شد. او عضو خانواده هفت نفره‌ای بود که سال گذشته فشار اقتصادی مجبورشان کرده بود از محله‌ای در جنوب منطقه ۱۷ به خانه‌ای بدون آب و گاز در محله مرتضی گرد نقل مکان کنند. به دنبال سرطان پدر، تامین مخارج خانواده بر عهده علی و دو خواهر او بود، یکی بزرگتر و یکی کوچکتر، خواهرانش برای ۳ میلیون حقوق ماهیانه، بدون بیمه،‌ روز‌انه ۱۲ ساعت در یک کارگاه خیاطی کار می‌کردند. سه فرزند کوچکتر این خانواده متولد ایران بودند و تا آنجا که فشار کار مانع نشده بود در مدارس ایران تحصیل کرده بودند. علی صبح روزی که زودتر از همیشه عزم محل کارش را داشت دستگیر شد و خانواده و همه کسانی که پیگیر وضعیت او بودند دو روز در بی‌خبری کامل به سر می‌بردند، تا نهایتا وکیلی که داوطلبانه برای پیگیری وضعیتش به اردوگاه عسگرآباد مراجعه کرده بود توانست او را در اردوگاه بیابد. اما به رغم همه تلاش‌ها پس از سه روز ماندن در اردوگاه به مشهد و از آنجا به افغانساتان منتقل شد.

حتما برای آنهایی که این نگرانی را در میان مردم تزریق می‌کردند که در میان این همه مهاجر حتما «تروریست‌»هایی هم خواهند آمد جالب است که علی تروریست نبود. نوجوان ۱۳ ساله‌ای بود از بی‌شمار کودکان کار که گاهی برخی از آنها را سر چهارراه‌ها می‌بینیم و البته بسیاری را در کارگاه‌ها نمی‌بینیم. نوجوان ۱۳ ساله‌ای بود که بی‌آنکه مهیای سفری چند روزه و چنین سخت باشد دستگیر و رد مرز شد.

علی تروریست نبود و حتی «هزینه» دانستن این مهاجران هم جای سوال دارد. به گفته‌ی دکتر مظفر صرافی این گروه‌های حاشیه‌ای [شده] نه تنها باری بر دوش متن نیستند که با پرداخت یارانه به متن باری هم از دوش متن بر‌می‌دارند. در غیاب کارِ این کارگران ارزان، قیمتِ تمام شده بسیاری از کالاها و خدمات (از جمله همان کفش‌ها و شلوارهای تولید شده توسط این کودکان) برای غیر‌حاشینه‌نشینان بسیار بیش از آن‌چیزی بود که هم‌اکنون است.

نکته قابل تامل ‌آنکه آن فضای پر‌شور و پیگیر نویسندگان و خبرپراکنان در هنگام اجرای طرح غیبشان می‌زند. همانند همان الگوی آزموده شده در طرح‌های پیشین، در آن موارد و در موردِ معتادان یا دست‌فروشان یا کارتن‌خواب‌ها یا هر گروه طرد شده و به حاشیه رانده شده‌ی دیگر هم، آن رسانه‌ها نه کاری به فرآیند حاشیه‌ای شدن و طرد شدن آنها داشتند، نه کاری به سیاست‌هایی که همواره دست‌اندکار آن طرد بوده‌اند و مهم‌تر از همه نه کاری به اینکه در جریان ان طرح چه بر سر آن افراد می‌آید.

علی و بسیاری علی‌ها تروریست نبودند اما حتما مسئولیت بخشی از رنج، ترس، تنهایی و آزاری که او در روزهای حضور در اردوگاه و انتقال به افغانستان متحمل شده بر عهده همان کسانی‌است که در آن موج رسانه‌ای بر آتش مهاجرهراسی دمیدند. کسانی که در جایگاه جاده صاف کن چنین اقداماتی دست به قلم می‌‌بردند. روزنامه‌نگارانی که حالا در توصیف آنچه بر رد مرز شوندگان می‌گذرد قلم‌هایشان خاموش است.