در اکثر کشورهای جهان یک روز از سال را به‌‌عنوان «روز درخت‌کاری» نام‌گذاری کرده‌اند، که در ایران این مناسبت در نیمه‌ی اسفند و در آغاز هفته‌ی منابع طبیعی برگزار می‌شود. روز درخت‌کاری فرصتی برای مردم شهری فراهم می‌آورد تا رابطه‌ی متقابل شهرشان را با طبیعت نیمه‌جان باقی‌مانده در آن گرامی بدارند، بر اهمیت حضور درختان در زیباتر کردن منظر زیست‌بوم شهری تاکید بورزند، و البته تعدادی هم «نهال» بکارند. نهال‌هایی که این‌روزها کمتر از هر زمان دیگر، شانسی برای «درخت شدن» دارند! البته طبیعی است که صرف وقت برای کاشت نهال در یک روز ساده‌تر از نگهداری از آن در طول سال باشد؛ و احتمالا این روز نماد خوبی است از رابطه‌ی ما با درختانی که در طول سال هرآنچه بخواهیم برسرشان می‌آوریم و تنها یک‌روز و نه‌بیشتر را مقرر داشته‌ایم تا به جبران همه‌ی ناملایماتی که طی این مدت بر آنان رفته بپردازیم. جبرانی که در بسیاری از اوقات به معنای جایگزین کردن درختان قدیمی از دست‌رفته با نهال‌های جدیدی است که چون یادبودی بر روی مزار هم‌نوعان‌شان برپا می‌شوند.

امسال درحالی به استقبال روز درخت‌کاری می‌رویم که هنوز زمان زیادی از جنجال‌هایی که بر سر هرس سنگین درختان در شهرهای مختلف به‌پا شد نمی‌گذرد؛ به‌طور اخص در شاهرود صدای اعتراض شهروندان و فعالان محیط زیستی از این نحوه‌ی برخورد با درختان‌شان به‌گوش رسانه‌ها رسید و تبعا در مقابل، اخباری از شکایت شهرداری این شهر از نماینده‌ی تشکل‌های محیط‌زیستی شاهرود در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست ‌شد. البته همانطور که اشاره شد برخورد‌های قهری‌ اینچنینی با درختان، نه محصور به این ماه‌ها و نه فقط به شهر شاهرود بوده است. چندسالی است که در اقصی‌نقاط ایران با فرا رسیدن فصول سرد، منظره‌ای از لشکریان ارّه به‌دست شهرداری که معلق در میان زمین و آسمان به بهانه‌ی هرس، به‌جان درختان کوچه و خیابان افتاده‌اند به تصویر آشنایی برای مردم شهری بدل شده است. گرچه بسیاری از مردم بنا به اقتضای شهرنشینانی که فرصتی برای مشارکت در تعیین سرنوشت شهر خود نداشته‌اند چنین مداخلاتی در نحوه‌ی زیست درختان را طبیعی و حق شهرداری فرض می‌کنند، اما اقلیتی نیز همچنان پیدا می‌شوند که با آشنایی زدایی از این تصویر، زبان به اعتراض گشوده و منطق چنین سرکوب سازمان‌یافته‌ی طبیعت شهرشان را به پرسش می‌کشند.

مدیران شهری‌ البته درپاسخ تاکید می‌کنند که حذف شاخه‌های بیمار یا رقیب ضمن آنکه موجب تعادل میان اندام‌های هوایی و زمینی گیاه شده و درخت را در مقابل باد و بیماری‌ها مقاوم می‌سازد، به‌واسطه‌ی تنظیم ارتفاع و دسترس‌پذیر کردن آن اصطلاحا درخت را «تربیت» می‌کند. اینها فارغ از خطراتی است که شاخه‌های تنومند و هرس نشده ممکن است برای عابرین داشته باشند و غفلتا شکسته بر سرشان بیافتند. اما آیا برای درک چرایی تمایل روزافزون مدیران شهری به قلع و قمع شاخ‌وبرگ درختان، می‌توان به بررسی دلایل فنی و گیاه‌شناختی مسئله قناعت کرد؟ آیا قراردادن این رفتار در تصویر بزرگ‌ترِ ماهیت‌ بوم‌شناسی اجتماعی-سیاسی شهر ممکن است چارچوب روشن‌تری برای تحلیل به ما بدهد؟

با الهام از آرای میشل فوکو و آنچه که –به‌طور ویژه در کتاب مراقبت و تنبیه خود- از آن به‌عنوان میل سیری‌ناپذیر قدرت مدرن به کنترل، مراقبت و بسط انضباط در میان بدن‌ها و جامعه سخن ‌رانده است، می‌توان گفت در جامعه‌ی مدرن، «انضباط» نه‌‌فقط وسیله‌ای برای اعمال قدرت که به‌صورت هدفی بنیادین ظهور یافته بخش عمده‌ای از نیروهای برآمده از قدرت را معطوف خود گردانده است. به عقیده‌ی فوکو قدرت ظرفیتی بالقوه نیست که به‌تصاحب درآید بلکه به‌واسطه‌ی اِعمال شدن مستمر در شبکه‌ای از مناسبات، تولید مقاومت و در قبضه‌ی کنترل در‌آوردن آن است که امکان وجود می‌یابد. برقراری «انضباط» از جمله مکانیسم‌هایی است که فارغ از نتیجه‌ی مترتب، به‌ جاری و اعمال شدن قدرت و تثبیت بقایش در کالبد ابژه‌های به کنترل درآمده کمک می‌کند. «منضبط کردن»‌ راهی است برای چیرگی، توسعه‌ی قلمرو و «از آن خود کردن». در این چارچوب، هر امر مستقل، کنترل نشده یا بی‌نظم، بالقوه عنصری نامطلوب و تهدیدی چالش برانگیز محسوب می‌شود که لازم است برای رفعش چاره‌ای اندیشید.

اگر آنچه در بالا ذکر شد را بپذیریم آیا نمی‌توانیم مدعی شویم که در نگاه حاکمیت شهری -به‌عنوان نهادی که بخشی از قدرت مدرن به‌واسطه‌ی سلسلهمراتب آن در جامعه بسط می‌یابد، «امر طبیعی»، چه در قالب «بدنِ» عضوی از جامعه ظاهر شود، یا در قالب فرهنگ بومی یک قوم و یا اینکه به‌صورت گیاهی روئیده در خیابان؛ عنصری نامطلوب، نازیبا، آلاینده‌ی منظر، خطرناک و برهم زننده‌ی نظم عمومی تلقی خواهد شد؟ حضور «طبیعی» هرچیزی -حال چه درختی روئیده در گوشه‌ای باشد یا تعدادی دست‌فروش که در خیابان بساطی پهن کرده‌اند می‌بایست با کلیدواژه‌ی «سامان‌دهی» از آن شهر شده و تحت کنترل در بیاید. لذا طبیعی است که در این الگو، درخت قدافراشته و تناور، «بدوی»، «نازیبا» و «خطرناک» انگاشته شود. درختان در صورتی پذیرفته می‌شوند که کوچک، دسترس‌پذیر، هم‌شکل و منضبط بوده و در حد یک اِلمان شهری تقلیل یافته باشند. از این منظر هرس شاخه‌ها راهی است برای حک کردن مهر تملک بر پیشانی درختان.

و اما در جهانی که «همه‌چیز برای فروش است» و تمام عرصه‌های زیست شهری کالایی شده‌اند، تبعا منطق اقتصادی هم درقامت پشتوانه‌ای مستحکم برای نیروی منضبط‌کننده‌ی شهری ظاهر خواهد شد. در جایی که حتی هوا هم فروخته می‌شود چرا نباید به درختان به‌عنوان یک فرصت اقتصادی مغتنم و منبع درآمدی بادآورده نگریست؟ کارخانه‌ی تولید چوبی به وسعت یک شهر که می‌تواند بسیاری از صنایع چوب و نئوپان‌‌سازی‌ها را تغذیه کند.

شاید زمانی نشستن بر زیر درختی تناور، خیره شدن به تابش نور از میان برگ‌های رقصانش در دل آسمان و مبهوت عظمت و زیبایی‌ آن شدن جزو تجارب مشترک و فرح‌بخش مردمی از همه‌ی اعصار تاریخ محسوب می‌شده اما دیگر به‌نظر می‌رسد نسل چنین درخت‌هایی دست‌کم در شهرها رو به انقراض است. این‌روزها درختانی می‌توانند در خیابان‌ها دوام بیاورند که کوچک، منظم و زینتی باشند، منظر زیبای فروشگاه‌ها را با شاخ و برگ خود نیالایند، با قدکشیدن بلندای برج‌ها را به‌چالش نکشند و حتی‌المقدور شاخه‌های باکیفیت‌تری برای هرس‌شدن تولید کنند. دیگرانی که چنین خصوصیاتی ندارند بهتر است در روز درختکاری با ارقام مرغوب‌تر جایگزین شوند.